چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ - 20:8 - سکوت -
سلام ورووووجکی مامان
اوومدم بگم.
مامان یه حال عجیبی داره.
یه ذره صبحها تهوع...![]()
هی گرسنه میشه...
ببخشیدا نی نی جون روم به دیوار
اما هی اب دهنش جمع میشه...![]()
هی خوابش میاد....![]()
امروز یه بیبی چک استفاده کرده![]()
باز مثل سه ماه پیش یه خط کمرنگ کمرنگ....
هم خوشحال هم نیست....
میترسه دوباره سراب باشه...![]()
البته سه ماه پیش بعضی ازین علایم و نداشتم
مامانی جونم اگه هستی که خوش گلدی![]()
اگه نیستی هم زودی بیا مامانی و از چشم انتظاری
و نگرانی بابت درمان نجاااااات بده![]()
فرشته قشنگم ته دلم یه چیزی میگه هستی
راستی بابایی که ذوق من و میبینه به روی خودش نمیاره![]()
میترسه امیدوار بشم و دوباره ضربه بخورم![]()
اما من میدونم خواب بابایی جونت داره تعبیر میشه![]()
بووووووووووووس بووووووووس بووس![]()